Monday

ما همان قومیم



مقاله ای از مسعود بهنود خواندم... مثل همیشه جالب بود... بزرگ مردی ست مسعود بهنود و دریغ و صد دریغ که مملکت گل و بلبل تابَش نمی آورد و همچون اویی باید در غربت قلم بزند... هرچند این حکایت تازه نیست و تا بوده همین بوده و نه تنها مسعود بهنود که بیشمارند زنان و مردانی که به جرم بزرگی در این مرز پرگهر آزار دیده اند و رانده شده اند و بر دار شده اند تا جایشان را ناکسان بگیرند . ازاهل هنر مثل بهنود و گلستان و شاملو که هنوز هم فحشش میدهند حضرات... تا فرخی یزدی و میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل که جان در این راه نهادند واز اهل سیاست مثل محمد مصدق که به جرم میهن دوستی تبعیدش کردند و پیش از اینان هم دیگرانی چون میرزا تقی خان امیرکبیر و قائم مقام فراهانی... و سراینده شاهنامه هم جایی دارد در این فهرست اما او هم اولین نفر نیست که این رشته سردرازی دارد و این داستان پر آب چشم داستان حالا و ده سال و بیست سال نیست و تنها کار جمهوری اسلامی نیست که به قدمت تاریخ و اسطوره این سرزمین است و گویا این در گوشت و استخوانمان است یا در آب و خاک که شاید این خاک سفله پروراست یا مردمانش بد اقبالند...ا

مانند این حکایت را ابولفضل بیهقی در حدیث حسنک وزیر وصف کرده وچقدر این تصویر آشناست... انگار تاریخ این زمین زخم خورده جاده ای ست که در آن به فواصلی معیین حسنکی بر دار کرده اند که مردمان حساب کار شان را بدانند...ا
اما طرفه آنکه ما هم جزئی از این حکایتیم...ا
ا" ... و چون ازین فارغ شدند ، بوسهل و قوم از پای دار بازگشتند و حسنک تنها ماند ، چنانکه تنها آمده بود از شکم مادر..."و چه راست می گوید ابوالفضل بیهقی دبیر و ما همان قومیم که بزرگانمان را بر دار می کشیم و باز می گردیم... تا کی شود که دیگربار کسی هوای بزرگی کند...ا
ا

No comments: