
سالها قبل در دوران دانشجویی برای گرفتن بلیط جشنواره تئاتر رفتم تالار شهر ، کار مسخره ای که کرده بودند این بود که بلیط را می فروختند اما برنامه هنوز در نیامده بود یعنی باید پول میدادی برای خرید بلیط یک نمایش نامعلوم. ا
بعد از این طرف و آن طرف رفتن وقدری جر و بحث با بلیط فروشها یک آقایی را پیدا کردم که مقامش یک درجه بالاتر بود ، گفتم که آقای عزیز این چه طرز نمایش و جشنواره برگزار کردن است ؟ ا
طرف نگاه عاقل اندر سفیهی به من کرد وجمله ای گفت که هنوز هم به نظرم از حکیمانه ترین و پر مغز ترین سخنانی است که در تحلیل اوضاع اجتماعی و سیاسی ایران شنیده ام . ا
بعد از این طرف و آن طرف رفتن وقدری جر و بحث با بلیط فروشها یک آقایی را پیدا کردم که مقامش یک درجه بالاتر بود ، گفتم که آقای عزیز این چه طرز نمایش و جشنواره برگزار کردن است ؟ ا
طرف نگاه عاقل اندر سفیهی به من کرد وجمله ای گفت که هنوز هم به نظرم از حکیمانه ترین و پر مغز ترین سخنانی است که در تحلیل اوضاع اجتماعی و سیاسی ایران شنیده ام . ا
گفت :" به یه شتری گفتن چرا گردنت کجه گفت کجام راسته" ا
من به قول معروف آب در دیده گرداندم و روشنی یافتم از این سخن و واقعاً از آن روز به بعد هر چه نابسامانی و هرج و مرج در زندگی روزمره در ایران می دیدم یاد این جمله می افتادم وتعجب نمی کردم وعصبانی هم نمی شدم . و تعجبم وقتی بود که چیزی سر جایش بود ویا کاری درست و از روی قاعده انجام می شد. ا
من به قول معروف آب در دیده گرداندم و روشنی یافتم از این سخن و واقعاً از آن روز به بعد هر چه نابسامانی و هرج و مرج در زندگی روزمره در ایران می دیدم یاد این جمله می افتادم وتعجب نمی کردم وعصبانی هم نمی شدم . و تعجبم وقتی بود که چیزی سر جایش بود ویا کاری درست و از روی قاعده انجام می شد. ا